جدول جو
جدول جو

معنی کل کل - جستجوی لغت در جدول جو

کل کل
پرگویی، پرحرفی، بحث بیهوده
کل کل کردن: پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن
تصویری از کل کل
تصویر کل کل
فرهنگ فارسی عمید
کل کل
(کُ کُ)
دهی از دهستان آسمان آباد است که دربخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
کل کل
((کَ کَ))
بیهوده گویی، هرزه گویی
تصویری از کل کل
تصویر کل کل
فرهنگ فارسی معین
کل کل
سرفه، داد و بیداد، سر و صدا کردن به هنگام حرف زدن و مشاجره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلکل
تصویر کلکل
میان هر دو چنبر گردن، سینه، میانۀ سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کل کل کردن
تصویر کل کل کردن
پرگویی کردن و سر یکدیگر را به درد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(کُکُ)
مرد سبک گوشت چابک یا پست بالای درشت اندام سخت گوشت. کلاکل نیز مانند آن و کلکله مونث آن است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ / کِ کَ / کُ کَ)
نام دارویی است که آن رابه عربی مقل گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به لغت اهل خراسان مقل است. (ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
کلکال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کلکال شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
بمعنی هرزه گویی کردن و کاو کاو نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). هرزه گویی و سخن بی معنی و لاطائل. (ناظم الاطباء). هرزه گویی. کاوکاو. (فرهنگ فارسی معین). اسم صوت گردکان خشک چون بهم ساید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در سفر با گردکانم در جوال
می کشم از کلکل او قیل و قال.
بسحاق اطعمه (از قول خرما از فرهنگ رشیدی).
، پرسش و سؤال. (ناظم الاطباء). جستجو و پرسش. (از اشتینگاس) ، لیموی بسیار ترش. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان همدان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است. (تذکره الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن می خورد و با سباع می بود. (تذکره الاولیاء). فلان کس چندین سال است تا کل کن می خورد... (تذکره الاولیا). و رجوع به کلکنک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ کَ)
مرادف کلکل. (آنندراج). شور و غوغا. (غیاث). مبدل عامیانۀ قال مقال. شورو غوغا. قال مقال. (فرهنگ فارسی معین) :
این همه کل مکل از تنبک گویندۀ تست
مطربا حق حق ما از دم پویندۀ تست.
میرنجات (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ)
گروه های مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
جمع واژۀ کلکل و کلکال. و رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کِ)
کلکل. مرد سبک گوشت چابک یا پست بالای درشت اندام سخت گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کلاکله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلیکل
تصویر کلیکل
سست کند کار، از پای در آمده مانده، ناتوان، گرگ رام
فرهنگ لغت هوشیار
از قال مقال تازی غوغا (این واژه پارسی است) شور بانگ شور و غوغا قال مقال: (مطربا، حق حق ما از دم گوینده تست این همه کل مکل از تنبک کوبنده تست)، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کل مکل
تصویر کل مکل
((کَ مَ کَ))
شور و غوغا، قال و مقال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلکل
تصویر کلکل
سینه یا اندرون میانه سینه
فرهنگ فارسی معین
ور رفتن، کوشش و تقلا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگ لنگان راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا کردن، زیاد حرف زدن، به سختی کسی را توجیه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چهارشنبه ی آخر سال که جشن چهارشنبه سوری در آن روز است
فرهنگ گویش مازندرانی
روییدن جوانه به صورت انبوه، به دنبال فاسق گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ی کوه، جاده ی مالرو، زن باره، سرک کشیدن به جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی با گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی در تحقیر افراد کچل
فرهنگ گویش مازندرانی
بز نر پیر
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
راهی در برف که در اثر رفت و آمد و کوبیده شدن و لگد کردن، حاصل
فرهنگ گویش مازندرانی
طوماری از نام چهل کچل که در باور عوام به آب انداختن آن باران
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه کثیف و بویناک کچل ها
فرهنگ گویش مازندرانی
کوشش و تقلا، بز نر جوان، بز نر یک ساله، بز اخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش خوردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی